ظهر یک روز خیلی گرم تابستونی بود. توی شهر حبابی، همه مشغول کار خودشون بودن. خیلی از اهالی هم سوار حبابهاشون رفته بودن ماموریت. میدونین کجا؟ بله، رفته بودن پیش بچهها تا ببینن اوضاع مرتبه یا نه؟ آخه توی فصل گرما بچهها بیشتر میرن حموم و کار اهالی شهر حبابی خیلی بیشتره.